عکس| تنبیه هولناک دانش آموز زاهدانی توسط مدیر مدرسه؛ پسربچه بیهوش به بیمارستان منتقل شد
به گزارش سرویس منهای فوتبال؛ عکس منتشر شده از آنچه تنبیه هولناک دانش آموز زاهدانی توسط مدیر مدرسه و بیهوش شدن پسربچه عنوان شده بازتاب گسترده ای در اینستاگرام داشته است.
در این تصویر که با واکنش های منفی گسترده کاربران در شبکه های اجتماعی مواجه شده، مدیر دبستان شهید حسین فهمیده زاهدان واقع در بلوار بعثت این شهر تعدادی از دانش آموزان را بوسیله کمربند و ضربات مشت و لگد مورد ضرب و شتم قرار داده که یک دانشآموز بیهوش شده و توسط اورژانس به مرکز درمانی منتقل شد.
مطابق ماده ۷۷ آئین نامه انضباطی مدارس، «اعمال هرگونه تنبیه از قبیل اهانت، تنبیه بدنی و تعیین تکالیف درسی جهت تنبیه دانش آموزان ممنوع است.»
عکس آنچه تنبیه هولناک دانش آموز زاهدانی توسط مدیر مدرسه؛ پسربچه بیهوش به بیمارستان منتقل شد عنوان شده که در اینستاگرام منتشر شده است را تماشا کنید.
بازنشر محتوای شبکه های اجتماعی تنها به منظور آگاهی رسانی منتشر شده و نظرات بیان شده در آن الزاما بازتاب دیدگاه رسانه دیلی فوتبال نیست.
من بیشتر از این سوختم که این بچه مال مناطق محروم کشور هست و برای همین جرات کتک زدن این طفل معصوم در حد بیهوش شدنو دارن ولی بچههای پولدارها برعکس معلمان رو کتک میزنن و کسی نمیتونه بهشون چپ نگاه کنه..چند نمونه هم که تو مجازی پخش شد و همه دیدن که چه بچههای وقیح و پررویی بودن….نمیدونم والله زمونه عجیبی شده و نمیشه قضاوت کرد شایدم همین بچه هم دست کمی از اینها نداشته چی بگم والله
خاک بر سرت دست روی بچه بلند میکنی هر کاری کرده سزاوار تنبیه به این شکل نیست واقعا بعضی از شما مدیران و معلمان خشن هستید مثل بعضی سرگرد های عقده ای برخورد میکنید که متهم را اول میزند بعد می پرسد. حالا که اینطور شد اگر حوصله دارید و به بنده فحش و متلک نمی گویید یک داستان برایتان میگویم: در دوره سوم راهنمایی و در سن شانزده، یا هفده سالگی یادم نیست، در یک مدرسه ای به اصطلاح تحصیل میکردم که جوانهای غیور و کهنسالی در آنجا مشغول به تحصیلات عالیه بودند که یکی از محصلان با سابقه حتی دارای زن و بچه بود!! باور کنید راست میگویم😂 و یکی دیگر از آن محصلان با سابقه بنده حقیر بودم که مثل همکیشان خود در آخر کلاس و در جوار دوستان ریش و سبیل دار و متاهل نشسته بودم و حکمرانی میکردیم معلمان به ما درس نمیدادند بلکه پیگیر مشکلات مدرسه از جمله مسائل نظم و قانون را جویا می شدند و کاری به کارمان نداشتند یعنی جرأت نداشتند تا اینکه مدیر مدرسه عوض شد و بخاطر رتبه بسیار پایین و اسفناک مدرسهٔ ما در ناحیهٔ مربوطه، مدیر را برکنار و یک شخص قد بلند خشن و باران دیده بر سر ما نهادند تا به اصطلاح ما را آدم کند واقعا هم باید آدم میشدیم چون رفقا خطرناک شده بودند و در جیب و سوراخ هایشان انواع سلاح و تجهیزات نظامی مشاهده میشد تا یکروز مدیر مدرسه محموله را کشف و خنثی کرد و رفیقمان را درنوردید و شروع به متلاشی کردن باند اراذل و اوباش مدرسه شد تا اینکه اعضای باند به ستوه آمدند و یک روز زمستانی که هوا کمی تاریک شده بود در بیرون مدرسه به کمین نشستیم تا مدیر آمد و خشتک بر سرش نهادیم هرچند این کار ما در نهایت خریت و حماقت به انجام و اتمام رسید و کاملا از درس و مدرسه محروم و کلا اخراج شدیم ولی با وساطت بزرگان محله به تحصیل برگشتیم و کمی آدم شدیم!!؛ و شدیم یک کارگر بنا به تمام معنی و در روز توبیخ فهمیدیم این بنده خدا مدیر ما جانباز هفتاد درصد دفاع مقدس است که یک پای مصنوعی با بدنی پر از ترکش و اعضای مصنوعی دارد به نام آقای محسن ذکائی انشاالله که خداوند ما را ببخشد😔😓 واقعا احمق و نفهم بودیم و تاوان آن را دادیم؛ خلاصه که این مدیر بی وجدان زاهدانی هنوز به زمین سفت آب پاشی نکرده تا بفهمد نباید دست روی کودک بلند کند عجب روزگاری شده؛ نه به این و نه به آن
یعنی مدیر اون مدرسه را باید جوری بگا×ند که خار و مادرش بیاد جلو چشاش
سارا ….؟؟!!!!